روانشناسی

اجتماعی، سیاسی، مذهبی

روانشناسی

اجتماعی، سیاسی، مذهبی

آیا تو کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهی انداخت؟


بسم الله الرحمن الرحیم




نیازی به در زدن نیست
اینجا همیشه درش باز است
تا اگر رهگذری ره گم کرده ، گذرش به گلهای آفتابگردون ما خورد
گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا . ما همه‌ آفتابگردانیم.
اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی، دیگر آفتابگردان‌ نیست.
آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.
وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد، مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛
اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.
آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند.
او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید، کاری‌ ندارد.
او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند،
در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد.
نور می‌خورد و نور می‌زاید.
دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.
آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.
بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد؛ بدون‌ خدا، انسان
روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد،
دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی،
دیگر «تویی» نمی‌ماند.
آفتابگردون فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کند،
تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟
آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد،
آیا تو کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهی انداخت؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد